hey you all, see me fall

حالم داره از این زندگی بهم می خوره٬ چقدر هر روز سر خودمو گول بمالم٬ خسته شدم٬ چجوری بگم آخه

این چه زندگییه٬ دلم نمی خواد یه لحظه هم زندگی کنم٬ حرف امروز و دیروز نیس٬ خیلی وقته دیگه دوسش ندارم این روزگارو٬ شاید جراتشو ندارم خودمو خلاص کنم٬‌واقعا ندارم٬ همش چوب کارای دیگرانو بخوری حتی این دیگران می تونن عزیز ترین کسات باشن٬ پدر ٬ برادر یا شایدم یه دوست خیلی نزدیک٬

چقدر بشینم ببینم که هیچ کاری از من ساخته نیس٬ تا کی کسی که شاید هر روزمو بخاطر اون شب می کنم ببینم که ناراحته٬ غصه می خوره٬ جز اون کسی رو ندارم

کاش هیچ وقت نبودم٬ یادم نمی آد که تعداد روزایی که خیلی خوب بوده برام از انگشتای دست بیشتر باشه

هیچی واسم معنی نداره٬ فامیل یا چه می دونم٬ دلم با دوستام خوشه و همونی که بیشتر از هر چیزی دوسش دارم

بعضی وقتا فکر می کردم کاش می شد روزایی رو که دوس نداری پاکشون کنی٬ ولی بعد دیدیم واسه من هیچی نمی مونه

تا کی باید به این روزگار مزخرف توی این مملکت از همه مزخرفتر سپری بشه خدا می دونه

همونی که نشسته و تموم بدبختیای آدمو نیگا می کنه٬ شاید اینا خودش یه جور جبر باشه٬ شاید ما اختیاری نداریم٬ تا الان که اختیاری نداشتم٬ تازه من کلی آزادی داشتم دیگه اون بدبختایی که یه لحظه از عمرشونم لذتشو نبردن چی بگن

همه چی به نظرم مسخره می آد٬ دوس داشتن٬ زندگی٬ علاقه٬ محبت

همشون بیخودین٬ واقعا خوبه اونایی که اینقدر امید دارن٬ واقعا امید به چی دارن٬ چقدر دلم تنهایی می خواد٬ حالم داره از دیدن آدما بهم می خوره٬ هر روز بری سر کار ٬ همون راه تکراری٬ اون همه استرس و نگرانی٬ ۴سال درس خوندی حالا هم بری واسه یه آدمی کار کنی که از شعور تعطیله

بعد که میای خونه مثلا آرامش داشته باشی تازه کار بعدیت شروع می شه٬ تازه اینجا با کسایی طرفی که برات مهمن٬ پس استرس ها بیشتر و بیشتر می شه

بعدشم می خوابی٬ دریغ از یه لحظه خواب آروم٬ دوباره همون کارای تکراری................

تازه الان دارم روزای خوبی رو می گذرونم(چقدر بدبخت باید باشه آدم که تازه اینا روزای خوشش باشه) خب دیگه همش غر زدم٬ غرای من دیگه تمومی نداره٬ خیلی وقته که فقط سر خودم غر می زنم ولی دیگه به .... هم نمی گیرم٬ فدای سرم٬ هر چی شد شد

 

 

خب٬ حالا دیگه می تلاشم که ناراحت نباشم٬ کلیم تازه دارم حال می کنم٬ تفلکه دوس جونمه با خالهخ٬ چه حالی می ده٬ ایشالا که بشه برم بی حرف پیش٬ دوس جونمو نمی دونم چند وقته ندیدم٬ واسه من که اینقد دیر می گذره که نگو٬

خب الان اوضاع بهتره٬ سر کارم خوبه٬ این جای جدید که اومدم خوبه ولی خدا کنعه برنگردیم همون جای قبلی٬

اصلا حوصله اونجا رو ندارم٬ توی اتاقم تنها بودم اونجا و همش می رفتم توی فکر و خیال

با اینکه اینجا ور دل رئیسمم و کارم به شدت زیاد شده و مجبورم مثه تراکتور تا دیر وقت بمونم ولی اینجا خوبهههههههههههه٬ نمی خوام برگردیم جای قبلی٬ خدا کنه نشه٬ تازه کلی سخت بود جابجا کردن وسایلمون٬ اگه قرار بشه که دو.باره.....................

بی خیال٬‌عجب توی این ۵ ماه گذشته روزگاری داشتم٬ عجب سرگذشتی داشتی ......

اون از جیگو که پر٬ اون از وقایع بیمارستان و استزرس ها و این حرفا که هنوزم جاش خوب نشده

سر کار که می رم بران بهتره٬ آروم ترم٬ فرصتی واسه فکر کردن ندارم٬ هر روز که می رم تمام مدت مشغولم٬ نمی تونم یه زنگ به کسی بزنم ولی بازم از فکر و خیالای الکی بهنره

خب دیگه امروز کلی کار داشتم و الانم دیگه دارم می میرم از خواب

امیدوارم که فردا روز خوبی باشه و دیر نرسم سر کار و هم اینکه بهتر از دیروز باشه

دلم واسه دکی هم تنگ شده٬ ممل هم مریض افتاده توی خونه٬ ولی خب بقیه خوبن و همه چی امن و امانه