بازم شاید دوباره شروع کنم

وای٬ یعنی می آد اون روزی که بیام اینجا و فقط حرفام بوی امید و دوستی و محبت بده٬ همه رو دوس دارم٬ به همه احترام می زارم ولی همه اذیتم می کنن و می شکنننم٬ خسته می شم بعضی وقتا٬ ولی روم خیلی زیاده٬ هر کی جای من بود دو راه شاید بیشتر نداشت ۱. خود کشی ۲. بی خیالی- ولی من نه بی خیال شدم نه دست به اون کار زدم٬ موندم٬ زندگی کردم از حداقل امکاناتم واسه رسیدن به بیشترینها استفاده کردمو حالا هم یمون نیستم٬ دوس جونمم دوس دارم٬ همیشه پیش خودم می گم آینده بهتر از گذشته س و این داره بهم ثابت می شه٬ بعد از جیگو فکر نمی کردم بتونم با کسی کنار بیام یا دوسش داشته باشم ولی حالا می بینم که دوسش دارم دوس جونمو٬ دلم براش تنگمیشه٬ تنها کسیه که وقتی باهاشم دلم از بقیه چیزا دوره٬ نمی دونم صداشو که می شنوم یه حس آرومی بهم می ده٬ دوسش دارم٬ اونم دوسم داره٬ دی هفته ی بعد که بیاد دیگه تموم می شه هورررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

وااااااااییییییییییییییییی

دلم گرفت از آسمون٬ هم از زمین هم از زمون٬ تو زندگیم پر از غمه

از همه چی بیزارم٬ از این زندگی از پول٬ از آدما٬ از داشتن و نداشتن ها٬‌دلم می خواد بمیرم٬ بهم می گن دیوونه ام ولی آخه وقتی همیشه تو زندگیت چوب کارای این و اونو بخوری چجوری می خوای سر بلند کنی٬ آدمی مث من که اون همه کتاب می خوند٬ اون همه مطالعه٬ قبول شدن تو المپیاد٬ درس خوندن تو دانشگاه سراسری شاید آرزوی هزاران نفره ولی من حالا شدم یه مهندس ولی به چه دردم می خوره٬ چند سال دیگه کتاب نمی خونم٬ اعصابشو ندارم٬ تا کی باید زمین بخورم٬ فقط یه بار بخاطر کارای خودم چوبشو خوردم٬ بقیه اش چوب اهمال کاریای پدرمو خوردم حالام که یه جور مشکلات جدید

به چی امیدوار باشم٬ یعنی می تونم امید داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دلم می خواد دیگه خونه نیام٬ دلم می خواد دیگه هیچکسی رو نبینم٬ کاش مامانم تو این قضایا نبود٬ کاش اینقد اذیت نمی شد٬‌کاش کاش کاش...........٬ سالهاست حرفم و تنها کلمه ای که به زبون میارم همینه- کاش- جالبه٬ خودمم نفهمیدم چرا همیشه چوب ندونم کاریا و خودخواهیای این و اون و خوردم

حتی مامانمم در حق من کوتاهی کرد٬ ولی ضربه ی اصلی رو از پدرم خوردم که امیدوارم خدا رحمتش کنه٬ من که بخشیدمش٬ ولی هنوز حرفایی میشنویم که باعثش اون بوده٬ شاید اگه اون بیشتر به فکر ماها بود زندگیمون اینجوری نمی شد

خدا کنه زودتر از اینجا بریم٬ اینجارو با حضور دو نفر تحمل می کردم که حالا هیچکدومشون نیستن٬ کجا برم٬ کجا رو دارم که برم

شاید فردا دیگه اینجا برنگردم٬ خدا می دونه٬ آدم خیلی پررویی بودم که با این اوضاع درس خوندمو تا جدی تونستم محکم باشم٬ دیگه یه سال کار می کنمو واسه خودم کلی مستقلم٬ امیدوارم بتونم پیشرفت کنم٬ یا یه جایی با درآمد بیشتر برم٬ ولی اینجارم دوس دارم٬ مدیرم ادم با شعوریه٬ تنها چیزی که وجود داره

hey you,fuck all of you, bastard

روزگار سختیه٬ من که سخت نمی گیرم واسم اینجوریه دیگه بیچاره اونایی که کلی هم سخت می گیرند٬

خدا کنه زودتر مشکلات مامی حل بشه٬ غصه های منم حل می شه٬ با اینکه خودم کلی بدبختی دارم ولی ناراحتیه مامی تنها چیزیه که اذیتم می کنه٬

دوس جونم باز امروز رفت٬ این آخریم هفته ایه که نیستش٬ دوسش دارم٬ خیلی آرومه٬ ولی مثل همه ی آدما می مونه٬ جالبه که اوایل زیاد دوسش نداشتم یعنی اصلا علاقه ای در بین نبود٬ حرفاش حتی اذیتم می کرد ولی بعد خوب شد٬ یعنی منم خب حال و روز خوشی نداشتم٬ الان دوسش دارم٬ با اینکه هیچی از ناراحتیامو بهش نمی گم٬ با اینکه وقتی باهاش حرف می زنم فقط سعی می کنم خوب باشم٬ غر نزنم٬ الکی بداخلاقی نکنم٬ اون تحملش زیاد نیس٬ تازه حوصلشم زود سر می ره٬ مثل خودم

هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد ...................

سعیمو کردم دوس جونم اینجوری نشه امیدوارم که به خیر بگذره٬

یه زمانی کسی بود که دلم فقط به دیدنش٬ به بودنش ازش انتظاری نداشتم٬ ولی اون کلی واسه خودش خودخواه و پر توقع بود

خیلی بهش محبت کردم ولی اون قدر هیچکدومشو ندونست٬ ولی حالا دوسش ندارم٬ به قول نویسنده ی خوبی که آرومم کرد میگه نه هیچ انسانی دوس توست و نه دشمن تو٬ بلکه هر انسان معلم توست

در‌س خوبی بهم داد٬ شاید زندگیمو داغون کرد ولی نتونست احساسمو و اون حسی که اطرافیانمو دوس دارم با تمام وجودم ازم بگیره

اینقدر گند زده بود که حتی حرفی واسه گفتن نداشت٬ حتی از اون همه ادعا خبری نبود٬ ان به من فهموند که خیلی از آدما طبل تو خالین و نذارم ظاهر کسی منو وادار به برداشت غلط بکنه

نمی دونم چرا هیچوقت دوس نداشتم تو زندگیم به کسی اعتماد کنم٬ نمی دونم کی این دونه ی بی اعتمادی رو تو مخ من کاشت٬ خلاصه این حال و روز ماست٬ با بدبختی خو گرفته ولی به زودی زود با اون هم متارکه می کنه تا چشم همه ی اونایی که نمی تونن ببینن در بیاد٬ همونایی که حال و روز الان ما خوشحالشون می کنه٬ بخیلای داغون٬ یه مشت کوته فکر نفهم٬ بالاخره بیلاخ روزگار به سمت اونا می چرخه٬ وایسن ببینن که کی این اتفاق می افته