نمی دونم چیکار کنم

بعد از اونهمه حرفایی که شنیدم بهم ریختم، یهو قاطی کردمو بهش گفتم که می خوام برم، می خوام تمومش کنم
ولی بعد از چند روز الان دارم دیوونه می شم
می ترسم دوباره شروع کنم ولی من اونو خیلی اذیت کردم
خیلییییییییییییییییییییییییییییی
می دونم
ولی دلم می خواد که باهاش باشم
دلم می خوادش
خیلیم می خوادش
وقتی نیگا می کنم می بینم که ما که ارتباطمومن زیاد نبود
خیلی همو می دیدیم هفته ای یه بار بود
بعضی شبا حتی وقت نمی شد باهم حرف بزنیم
ولی نمی دونم چرا نمی تونم اینکه اصلا نباشه رو تحمل کنم
دلم می خواد دوباره باشه
هر چقدر هم کمتر از قبل
نمی دونم الان که می خوام برگرده احساسیم یا اون موقع که خواستم بره
می دونم که خیلی نمی تونم منطقی باشم
امشب دارم باهاش می رم بیرون
نمی دونم رومو زمین می ندازه یا نه
می دونم که قبول نمی کنه
به نظرم تصمیمشو گرفته که بره ولی بازم تیر آخره
خیلی جالبه که من گفتم تمومش کنیم
تا من باشم با غرور کسی بازی نکنم
نباید بهش می گفتم که تموم کنیم
جدیدا یاد گرفتم که به همه اینو بگم
اونم یهو گفتم
خیلی جالبه بعد از چند روز اینقدر پشیمون شدم