امروز با یه دوست مشترک که قبلا که با جیگو دوس بودمو می شناختمش چت کردم فهمیدم که جیگو تازه درسش تموم شده و پدرش هم خرداد فوت کرده، خیلی ناراحت شدم ولی بازم به این فکر افتادم که اون با اون همه ازاری که به من داد ولی حتی تو این مدت طولانی یه زنگ هم نزد.

شاید خیلی نامرد باشه، توی دلم همش می گفتم که امیدوارم حال منو درک کنه و با تموم وجودش حس کنه که من واقعا چه عذابی کشیدم

احتمالا هم این اتفاق افتاده براش، شایدم هنوز و همیشه فکر می کنه من با کس دیگه ای اشنا شدم و رفتم و اونو ترک کردم، ولی مهم نیست اون چی فکر می کنه

دکی رفت ماموریت، دلم تنگ می شه، شایدم من نمی خوام که دست از شیطونی بردارم، دوسش دارم ولی همیشه فکر می کنم که این رابطع تاریخ انقضا داره شایدم اشتباه می کنم ولی چند وقت یه بار شیطنت می کنم

به نظر خودم کار بدی نمی کنم، دلم واسه ململ تنگ شده، دیگه خیلی کم می بینمش

چند روز دیگه تفلکشه، دوس ارم زودتر می دیدممش

صبح هم از اینکه سیا رو تو نت دیدم خوشحال شدم هم از شنیدن خبرا ناراحت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد