بازم دلم گرفته٬ با دوس جونم تقریبا دیروز تصمیم گرفتیم که دی همدیگرو نبینیم و تموم کنیم دوستیمون رو٬ واسم جالب بود٬ هیچ وقت اینقدر منطقی یه رابطه رو تموم نکرده بودم٬ امروز که دلم براش تنگنشده البته این یه هفته اینقدر سعی کردم ازش دور شم که الان شاید اینجوریم٬ امروز برم واسه ۵شنبه کادو بخرم٬ البته خریدم ولی شاید یه چیز دیگه خریدم٬ نمی دونم٬ با این وضع بی پولی هم که هستش دیگه خدا به خیر بگذرونه٬ یکی از کسایی که میاد شرکت و قراره واسه غرفه توی نمایشگاه باهاش کار کنیم بهم چند بار زنگزده و آخریم دفعه هم گفت که اگه دوس داشتم شمارمو بهش بدم٬ حالا دیگه ببینیم چی می شه

شاید با جی جی جونم بمونم شایدم نشه که باهم بمونیم٬ با خداست٬ باید ببینم هدفش از بودن با من چیه

می فهمم به زودی بالاخره٬ دلم واسه بهی هم تنگولیده٬ یه دوست واقعی تو زندگیم شاید خودش باشه

دل و دماغ ندارم٬ هیچوقت فکر نمی کردم یه روزی زندگیمون اینجوری بشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد