وای کلافم کرد

وای٬ خسته شدم٬ خیلی سخته با آدمی که حداقل روزی ۱۰ ساعت ور دلته و کلیم رو اعصابت راه میره سر کنی٬ دیگه امروز از کوره در رفتم٬ خسته شدم٬ پکیدم٬ موجود حال بهم زنیه٬ فکر می کنه دیگه آخر همه چیه٬ هیچکس بهتر از اون نیس٬ اندازه صد تا کنیز کفگیر خورده غر می زنه

جدا دیگه نمی تونستم تحملش کنم٬ اگه روزای دیگه هم دعوا نمی شه چون مدیرم نمی ذاره٬ وگرنه کلی رو اعصابه٬ آدمی که ذهنش باز نباشه و فکر کنه که چیزایی رو که بلده فقط واسه خودش نگه داره کلی عقب می مونه٬ پیشرفتی که من توی این چند ماه داشتمو اگه اون می خواست داشته باشه تا حالا همه شرکتای  تجاری دنیا می شناختنش

مردک همنچین حرف می زد انگار که ویزای آمریکاش به خاطر کاری که من کردم داره لغو می شه٬ چقدر آدم باید خودشو دست بالا نگه داره٬ از طبلای تو خالی حالم بهم می خوره٬ مثه بوف کور می مونه اسم خودشو گذاشته

اینو بگم که حالت تهوع دارم و دیگه محلشون نمی ذارم٬ حالا ببینن٬ خدا رو شکر که من با اون ارتباطی نداره زیاد کارم وگرنه بد بخت بودم

یعنی اون بدبخت بود چون دیگه دهنمو وا می کردم هر چی به زبونم می یومد می گفتم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد