دلم گرفت از آسمون٬ هم از زمین هم از زمون٬ تو زندگیم پر از غمه
از همه چی بیزارم٬ از این زندگی از پول٬ از آدما٬ از داشتن و نداشتن ها٬دلم می خواد بمیرم٬ بهم می گن دیوونه ام ولی آخه وقتی همیشه تو زندگیت چوب کارای این و اونو بخوری چجوری می خوای سر بلند کنی٬ آدمی مث من که اون همه کتاب می خوند٬ اون همه مطالعه٬ قبول شدن تو المپیاد٬ درس خوندن تو دانشگاه سراسری شاید آرزوی هزاران نفره ولی من حالا شدم یه مهندس ولی به چه دردم می خوره٬ چند سال دیگه کتاب نمی خونم٬ اعصابشو ندارم٬ تا کی باید زمین بخورم٬ فقط یه بار بخاطر کارای خودم چوبشو خوردم٬ بقیه اش چوب اهمال کاریای پدرمو خوردم حالام که یه جور مشکلات جدید
به چی امیدوار باشم٬ یعنی می تونم امید داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم می خواد دیگه خونه نیام٬ دلم می خواد دیگه هیچکسی رو نبینم٬ کاش مامانم تو این قضایا نبود٬ کاش اینقد اذیت نمی شد٬کاش کاش کاش...........٬ سالهاست حرفم و تنها کلمه ای که به زبون میارم همینه- کاش- جالبه٬ خودمم نفهمیدم چرا همیشه چوب ندونم کاریا و خودخواهیای این و اون و خوردم
حتی مامانمم در حق من کوتاهی کرد٬ ولی ضربه ی اصلی رو از پدرم خوردم که امیدوارم خدا رحمتش کنه٬ من که بخشیدمش٬ ولی هنوز حرفایی میشنویم که باعثش اون بوده٬ شاید اگه اون بیشتر به فکر ماها بود زندگیمون اینجوری نمی شد
خدا کنه زودتر از اینجا بریم٬ اینجارو با حضور دو نفر تحمل می کردم که حالا هیچکدومشون نیستن٬ کجا برم٬ کجا رو دارم که برم
شاید فردا دیگه اینجا برنگردم٬ خدا می دونه٬ آدم خیلی پررویی بودم که با این اوضاع درس خوندمو تا جدی تونستم محکم باشم٬ دیگه یه سال کار می کنمو واسه خودم کلی مستقلم٬ امیدوارم بتونم پیشرفت کنم٬ یا یه جایی با درآمد بیشتر برم٬ ولی اینجارم دوس دارم٬ مدیرم ادم با شعوریه٬ تنها چیزی که وجود داره
چرا اینقدر تلخ جونم
روح ابوی محترم شاد
اما هر که که بد کرده رو بخش نه تنها رفتهها رو زنده ها به بخشش نیازمند ترن چون تشنه ی محبتند
نشان اهل خدا عاشقی ست با خود دار
منم روزگاری به خاطر همه اونایی که گفتی استعدادم هرز رفت اما دوباره احیا میکنم هر ان چه رو که بر باد رفت
شاید محدودیت هاتون یه رصت باشه واسه ظهور یه عطیه ی الهی
شایددددددددددددد
غرق الطاف الهی
شاد باشی
با خود تکرار کن
من خم میشوم اما نمیشکنم
مرسی که به من سر زدی٬ نمی دونی چقد این حرفو با خودم تکرار کردم که الان اینجام٬ عزیزم من همه رو می بخشم٬ چون توان به دوش کشیدن این باری که از نبخشیدنشونو باید حمل کنم ندارم