وای کلافم کرد

وای٬ خسته شدم٬ خیلی سخته با آدمی که حداقل روزی ۱۰ ساعت ور دلته و کلیم رو اعصابت راه میره سر کنی٬ دیگه امروز از کوره در رفتم٬ خسته شدم٬ پکیدم٬ موجود حال بهم زنیه٬ فکر می کنه دیگه آخر همه چیه٬ هیچکس بهتر از اون نیس٬ اندازه صد تا کنیز کفگیر خورده غر می زنه

جدا دیگه نمی تونستم تحملش کنم٬ اگه روزای دیگه هم دعوا نمی شه چون مدیرم نمی ذاره٬ وگرنه کلی رو اعصابه٬ آدمی که ذهنش باز نباشه و فکر کنه که چیزایی رو که بلده فقط واسه خودش نگه داره کلی عقب می مونه٬ پیشرفتی که من توی این چند ماه داشتمو اگه اون می خواست داشته باشه تا حالا همه شرکتای  تجاری دنیا می شناختنش

مردک همنچین حرف می زد انگار که ویزای آمریکاش به خاطر کاری که من کردم داره لغو می شه٬ چقدر آدم باید خودشو دست بالا نگه داره٬ از طبلای تو خالی حالم بهم می خوره٬ مثه بوف کور می مونه اسم خودشو گذاشته

اینو بگم که حالت تهوع دارم و دیگه محلشون نمی ذارم٬ حالا ببینن٬ خدا رو شکر که من با اون ارتباطی نداره زیاد کارم وگرنه بد بخت بودم

یعنی اون بدبخت بود چون دیگه دهنمو وا می کردم هر چی به زبونم می یومد می گفتم

بازم شاید دوباره شروع کنم

وای٬ یعنی می آد اون روزی که بیام اینجا و فقط حرفام بوی امید و دوستی و محبت بده٬ همه رو دوس دارم٬ به همه احترام می زارم ولی همه اذیتم می کنن و می شکنننم٬ خسته می شم بعضی وقتا٬ ولی روم خیلی زیاده٬ هر کی جای من بود دو راه شاید بیشتر نداشت ۱. خود کشی ۲. بی خیالی- ولی من نه بی خیال شدم نه دست به اون کار زدم٬ موندم٬ زندگی کردم از حداقل امکاناتم واسه رسیدن به بیشترینها استفاده کردمو حالا هم یمون نیستم٬ دوس جونمم دوس دارم٬ همیشه پیش خودم می گم آینده بهتر از گذشته س و این داره بهم ثابت می شه٬ بعد از جیگو فکر نمی کردم بتونم با کسی کنار بیام یا دوسش داشته باشم ولی حالا می بینم که دوسش دارم دوس جونمو٬ دلم براش تنگمیشه٬ تنها کسیه که وقتی باهاشم دلم از بقیه چیزا دوره٬ نمی دونم صداشو که می شنوم یه حس آرومی بهم می ده٬ دوسش دارم٬ اونم دوسم داره٬ دی هفته ی بعد که بیاد دیگه تموم می شه هورررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

وااااااااییییییییییییییییی

دلم گرفت از آسمون٬ هم از زمین هم از زمون٬ تو زندگیم پر از غمه

از همه چی بیزارم٬ از این زندگی از پول٬ از آدما٬ از داشتن و نداشتن ها٬‌دلم می خواد بمیرم٬ بهم می گن دیوونه ام ولی آخه وقتی همیشه تو زندگیت چوب کارای این و اونو بخوری چجوری می خوای سر بلند کنی٬ آدمی مث من که اون همه کتاب می خوند٬ اون همه مطالعه٬ قبول شدن تو المپیاد٬ درس خوندن تو دانشگاه سراسری شاید آرزوی هزاران نفره ولی من حالا شدم یه مهندس ولی به چه دردم می خوره٬ چند سال دیگه کتاب نمی خونم٬ اعصابشو ندارم٬ تا کی باید زمین بخورم٬ فقط یه بار بخاطر کارای خودم چوبشو خوردم٬ بقیه اش چوب اهمال کاریای پدرمو خوردم حالام که یه جور مشکلات جدید

به چی امیدوار باشم٬ یعنی می تونم امید داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دلم می خواد دیگه خونه نیام٬ دلم می خواد دیگه هیچکسی رو نبینم٬ کاش مامانم تو این قضایا نبود٬ کاش اینقد اذیت نمی شد٬‌کاش کاش کاش...........٬ سالهاست حرفم و تنها کلمه ای که به زبون میارم همینه- کاش- جالبه٬ خودمم نفهمیدم چرا همیشه چوب ندونم کاریا و خودخواهیای این و اون و خوردم

حتی مامانمم در حق من کوتاهی کرد٬ ولی ضربه ی اصلی رو از پدرم خوردم که امیدوارم خدا رحمتش کنه٬ من که بخشیدمش٬ ولی هنوز حرفایی میشنویم که باعثش اون بوده٬ شاید اگه اون بیشتر به فکر ماها بود زندگیمون اینجوری نمی شد

خدا کنه زودتر از اینجا بریم٬ اینجارو با حضور دو نفر تحمل می کردم که حالا هیچکدومشون نیستن٬ کجا برم٬ کجا رو دارم که برم

شاید فردا دیگه اینجا برنگردم٬ خدا می دونه٬ آدم خیلی پررویی بودم که با این اوضاع درس خوندمو تا جدی تونستم محکم باشم٬ دیگه یه سال کار می کنمو واسه خودم کلی مستقلم٬ امیدوارم بتونم پیشرفت کنم٬ یا یه جایی با درآمد بیشتر برم٬ ولی اینجارم دوس دارم٬ مدیرم ادم با شعوریه٬ تنها چیزی که وجود داره